الانی که دارم اینو مینویسم
تو خونتون جشنه
همه خوشحالن که تولدته که بدنیا اومدی
ولی من؟نیستم:(
7-8 سال پیش ک بازار وبلاگ ها و وب نویسیا داغ بود، پیدات کردم
اونموقع 13-14 سالم بود و خب به طبع نوجوونی همه یه سری اخلاقا و عادتای خوب یا بدی داشتم
وقتی پیدات کردم در حد یه دوست بودی برام که شاید حتی خیلیم روش حساب نمیکردم
اگه عقل امروزمو داشتم، اگ دیدگاهم مثه الانم بود شاید اون روزا کمتر باهات لج میکردم کمتر اذیتت میکردم و بیشتر میذاشتم با هم دوست باشیم
اون روزا اون وب نویسیا اون دوستیا یهو تموم شدن چون یهو به خودمون اومدیم دیدیم بلاگفا نیس دوستامون نیستن خاطره هامون نیس
همه چی تموم شد ولی تو موندی برام
اون سالا گذشت من و توام بزرگ شدیم ولی گویا قسمت نخاست از هم جدا باشیم، خواست بزرگ شیم تغییر کنیم و همو انتخاب کنیم
22 سالت تموم شد محمدم
اون روزا ک باهات کل میذاشتم نمیدونستم قراره یه روز انقدر محتاج بودنت باشم
امسال سومین تولدیه که رسما به عنوان" کسی ک دوسش داری و دوست داره" کنارتم
ولی خب عملا 8 امین ساله فک کنم:)
8 سال پیش باور نمیکردم یه روز تو بغلت آروم شم
فک نمیکرم یه روز بشی کسی که بهترینای زندگیمو باهاش تجربه کردم
تک تک خاطره هامون تو ذهنمه
قایق سواری و موجای دریاچه
شهربازی و تاپ اسپین و u
قدم زدن تو ولیعصر
اب هندونه خوردن تو چیتگر
افتادن تو جوب تو نهج
آقا خوبیای آب و آتش
اولین استرسامون موقع خوردن سالاد ماکارونی تو پل طبیعت
اتاق خونه نرگس
قهر مگامال
سورتمه بام تهران
چرخیدن تو پالادیوم و عکس گرفتن تو آینه مغازه ها
سرخه حصار و راننده تاکسی عوضیه:)
پارک ملت و خیابون ملت
اسکیپ روم و ترس و خنده های چارتاییمون
جوجه های نهج و دوغ عااااااااااااااالیس
شکلات فرمند و تخمه های تو سینما
باقالی خوردن پشت سینما آزادی
"آهاااااا.آره.خوب کردینچه عالی" گفتنات:)
ادا در آوردن وختی داری با داداشت میحرفی و کول کردن بعدش:)
"وای دیدمت دیدمت" فرودگاه
و لبخندای الان من:)
پشت هرکدوم ازینا یه دنیا خاطرس
یه دنیا خاطره ای که "تو" برام ساختی
عزیزم! زندگیم! آرزومه باهات زندگی کردن
آرزومه داشتنت
آرزومه "خانومت" شدن
خوشحالم ک بدنیا اومدی ک شدی عشق من شدی همه کسم
22 سالگیت مبارک عزیزم
امیدوارم 23 سالگیت و بتری
اونقدری ک هر سال ازش ب عنوان بهترین و مهم ترین سال زندگیت یاد کنی
پر از موفقیت:)
دوستت دارم:)
درباره این سایت